+++++ دل نوشته +++++
با سلام خدمت همه هر کسی مایل به اینه که تو نویسندگی وبلاگ کمکم کنه بهم پیام بده ممنون
لیاقت میخواهد واژه "ما" شدن. . .. گاهی آدم میماند بین بودن یا نبودن !
امشب گوشه ای برایت می نویسم ... کاش به دستت برسد ...! پا بگذار بر کویر دلم ... و آبادش کن به ماندنت ... میدونی کی بهت اعتماد کردم؟ کاش پرده میدانست امشب گوشه ای برایت می نویسم ... کاش به دستت برسد ...! پا بگذار بر کویر دلم ... و آبادش کن به ماندنت ...
مهربانترین عشق ،
یعنی میشود روزی برسد.....که بیایی.....مرا در اغوش بگیری.... وقتــــــی "رفتــــــی" تا آخــــــر "بــــــرو"
اكنـــوטּ بخـــوآهمت كـــﮧ چــﮧ بشـــَود .. ؟؟
یاد گرفتـــه ام دروغ بگو ؛ تا باورت کنند....!!
وقتی با کسی که دوسش داشتی بهم زدی، وقتی یکیو دوس داری
چگونه دست دلم را بگیرم ودر کنار اكنـــوטּ بخـــوآهمت كـــﮧ چــﮧ بشـــَود .. ؟؟
اگر سكوت كرده ام به روي زندگي, ادمها شوخی شوخی به گنجشکها سنگ میزنند/گنجشکها جدی جدی میمیرند عاقبت، خط جاده پایان یافت دلخــــور که میشَـوم , بغـض میــکنم کـــــاش یکی پیدا می شد بعضے وقــــت ها ! یک نفر دهــــــــان خاطره ها
دلـم به هــوای سـرگـرمـی کـودکـی ...
قاصدک دلم عجیب هوای پریدن دارد! میخواهم بنویسم به آسمان که دستان بلند شده ام را ندید و نمی بیند نمی دانم یاد توست که مرا بارانی می کند یا این باران است چقدر دوست داشتم یک نفر از من می پرسید: ه وقتــــــایی هست که جواب همه نگرانیـــات و دلتنگیات
لیاقت میخواهد "شریك" شدن. . ..
تو خوش باش به همین "باهم" بودن هاى امروزت. ؛
من خوشم به خلوت تنهایى ام!
توبخند به امروز من...
من میخندم به فرداهایت! !
به رفتن که فکر میکنی ؛
اتفاقی میفتد که منصرف میشوی ....
میخواهی بمانی ،
رفتاری میبینی که انگار باید بروی !
این بلاتکلیفی خودش کلی جهنم است ...!
بـــاران را مــےگـــویـــــَــم
بـــه شـــانـــه ام زد وگــُـفــــت : خــَـســتـــه شُــــدے..
امــــروز را تــُــو اســـتـــراحــَـت کـــُـن...
مـَــن بـــه جــــایـــَـت مـــے بـــارَم
يکــ لحظـ ـهـ جآيمــآن رآبآ همـ عوضـ کنيمـ ...
شآيـد تُــ ميفهميدے چهـ قـدر بے انصآفے .
و منـ مـــــے فهميـ ـدمـ چـ ـرآ ؟
آن سوی تاریکی
بر پهنه ی زندگی
آن جا که هوا از رویای بهار
باران سرود آفتاب را تکرار می کند…
تمامـ سختیشـ یهــ خنــدهـ زورکـیهـ ...
و شونهـ بالا انـداختنـ الکیـهـ...
خیلـیـ وقتها خیلیـ چیــزا رو میدونمــ و خودمـــو میزنمـ بهـ ندونستنشونـ...
سختیشـ یهـ لحظهـ حرفـ عوضـ کردنـ و بیـ خیالـ شدنهـ
یک روز ... یک نفر ... آمد ...
عاشقم کرد ... تمامم کرد ...
اما نماند ... رفت ... و تمام مرا با خودش برد ...
شاید ... شاید از اول هم به قصد ماندن نیامده بود ...
شاید ...!
تا بهشت خدایمان را بفروشم بر این کویر بی سامان
وقتی به جای اینکه بگی : همیشه همه چی خوب میشه
گفتی : رابطه مون و زندگیمون پستی بلندی داره...
ولی قول میدم تو همه سختیها پیشت باشم...
تا پنجره باز است
فرصت رقصیدن دارد....
کاش میدانست باد همه ی فرصت اوست
یک روز ... یک نفر ... آمد ...
عاشقم کرد ... تمامم کرد ...
اما نماند ... رفت ... و تمام مرا با خودش برد ...
شاید ... شاید از اول هم به قصد ماندن نیامده بود ... شاید ...!
تا بهشت خدایمان را بفروشم بر این کویر بی سامان ...
و خیره میمانم به آسمان ...
و تنها به این دلخوشم که شاید تو نیز به آسمان خیره باشی و
و سمت نگاهمان یک ستاره ی مشترک باشد ...
چشم تو بود ،
بر دروازه های ایمان
استواری ،
از تو آهنگ گرفت
خوشا نسیمی
که از کوی تو شکل می گیرد
ای خوش ترین نگاه ،
آهنگی بخوان
کبوتر ِ دلم ،
تنها شده است
دلت کہ گیـر باشد
رهـــــا نمے شوی !
خـداونـد
بنده گــان ِ خود را
با آنچہ بہ آن « دل » بســته اند مے آزمــاید !!
این پایین،
دریای خاطرات ماست....
من در تو غرق شده ام
دیگر توان غرق شدن در خاطرات را ندارم...
بخواهم گله کنم، بگویی هیس دیگه هیچی نگو .....
بگویی همه کابوس ها تموم شد عزیزم
از حالا من و تو با همیــــم .....
وقتــــــی "مانــــــدی" تا آخــــر "بمــــان"
ایــــــن تــــــن.....خستــــــه ســــــت !
از نیــــــمه رفــــــتن ها.............
از نیــــــمه مانـــــدن ها....
آטּ روزهـــآ كــﮧ مشتــرك ِ مـــُورد ِ نـــَظر بــودے ،
هیچــوقت در دســــترَس نبــودی .. !
چــﮧ بـــرســَد الــآטּ ..
كــﮧ نـــﮧ مـــُشتـــَركــے ،نـــﮧ مورد ِ نــــَظر ..
انسان مدرنـــی باشــــم
و هــر بار که دلتنـــــــگ میشــــوم
بـه جای بغـــــض و اشــــک
تنهـــا به این جملـــه اکتفــا کنـــم کــه
هوای بـــد ایــن روزهــا
آدم را افســــــــرده میکنـد ...!
آب زیر کاه باش ؛ تا بهت اعتماد کنند....!!
بی غیرت باش ؛ تا آزادی حس کنند ....!!
خیانت هایشان را نبین ؛ تا آرام باشند ....!!
کذب بگو ؛ تا عاشقت شوند........!!
هرچه نداری بگو دارم، هر چی داری بگو بهترینش را دارم ....!!
***اگر ساده ای ؛ اگر راست گویی ؛ اگر باوفایی .... اگر با غیرتی !
اگر یک رنگی .... همیشه تنهایی ... !!!!
همانقدر خوب، گرم، مهربان
و همانقدر بد، سرد، تلخ ...
کــم کــم . . .
به نفر بعدی که رسیدی،نگو رابطمون در حد چندتا مسیج بود!
مثل مرد وایسا بگو:
اون لعنتی عشقم بود...تموم زندگیم بود...
دوسش داشتم
ولی رفت...
ناخودآگاه از بقیه آدمایی که دورتن فاصله میگیری
آخرش یه جایی به خودت میای میبینی
نه اون آدما واست موندن
نه اون یه نفر
تنگ یک نفر که باشد
تمام تلاشت را هم که بکنی تا خوش بگذرد
و لحظه ای فراموشش کنی
فایده ندارد.. ..
..تو دلت تنگ است....
تا نباشد
هیچ چیز درست نمی شود... . . .
عینک را برداشتم ...
عینکم را بدهید می خواهم به دنیای
دلتنگیهایم قدم بزنم
در این خیابان
که پر از چراغ و چشمک ماشینهاست
…نه آقایان:
مسیر من با شما یکی نیست
از سرعت خود نکاهید
من آداب دلبری را نمی دانم
آטּ روزهـــآ كــﮧ مشتــرك ِ مـــُورد ِ نـــَظر بــودے ،
هیچــوقت در دســــترَس نبــودی .. !
چــﮧ بـــرســَد الــآטּ ..
كــﮧ نـــﮧ مـــُشتـــَركــے ،
نـــﮧ مورد ِ نــــَظر ..
پاي خوب بودنم نگذار,
روزگار با ضربه هايش مرا لال كرده است,
فقط گه گداري لبخند ميزنم تا بداند هنوز هم براي ضربه هايش مقاومم...
ادمها شوخی شوخی به هم زخم زبون میزنند/قلبها جدی جدی میشکنند
تو شوخی شوخی لبخند میزدی/من جدی جدی عاشقت شدم
ایا تو نمیخواستی شوخی شوخی فکر کنی،که من جدی جدی دوستت داشتم؟
من، رسیده ز ره غبار آلود
تشنه بر چشمه ره نبرد و دریغ..
شهر من گور آرزوهایم بود...
می آیم پشـت صفحـه ی مانیتــورم
کامنـت مینویسـم ُ صورتک میگــذارم
صورتکی که میخنـدد
و پشتـش قایم میشــوم
که فکـــر کنی میخنــدم
و بخنـــدی...
اشکهایم میـــــــآیند و من
مدام با صورتک مجازی ام میخندم ...
که وقتی می دید
گلوت، ابر داره و
چشـمـات ، بــــارون
جـــای اینکه بپــرسه : چـــته ؟ چی شده ؟ چـرا ؟
بغـلت کنـه و بگـه : گـریـه کن ... !
یـکے طورے مے سوزونتت که
هزار نـفر نمے تونن خامـوشت کنن . . .
بعضے وقــت ها !
یکے طورے خاموشت مے کـنه که
هزار نفر نمے تونن روشنت کنن . .
را ببنــدد…
نمیخواهم بشنوم…
عذابــم میدهند…
دزدانه در چشم ستارگان
نه به تمامی آنها
تنها به آنها که شبیه ترند به چشمان تو
باران مثل چشم های من خیس خاطرست ..
راستی ..
آسمان از چه دلگیر است؟
از یک خاطره بغض آلود ..
یا آرزوی محال ..؟
گاهی هوس می کنم ...تمام کاغذهای سفید روی میز را از نام تو پرکنم ...
تنگاتنگ هم بی هیچ فاصله ای !!
از بس که خالــی ام از تو ...
از بس که تو را کـم دارم ...
آخر مگرکاغذ هم زندگی می شود ؟!!
بـاز گـریـسـت ...
بگـذار دل بـزرگ شود ...
تـا بـداند هـرچـه خـواسـت هـمـیـشـه نـیـسـت !!!
هر بار که به من نزدیک می شوی
باور می کنم
هنوز می شود زندگی را دوست داشت !
از من فاصله بگیر !
خسته ام از امیدهای کوتاه .......!!!
یک فوت مهمان تو!
صبر کن..!!
انگارنگاه تو کافیست...!!!
نگاهش که میکنی
ساده میپرد...!!!
تو نگاه کن...
خودش راه رسیدن را خوب میشناسد.....!!!
بسم ا...
ولی از چه؟
این روزها هیچ چیز سر ِ جایش نیست
حتی خودم !
روزی از همه ی این دیوارهای محکم میگذرم
روزی ، جایی همین حـوالی شاید ............
روزی رو در روی به مناظره ات خواهم گرفت
دیگر عاشقانه نمی سرایم
خود خودم را به واژه می کشم
بنگار
که مرا به یاد تو می اندازد
هر چه که هست انتهای دلتنگی است
ته یک بغض آشنا
کنج همان سکوی تنهای همیشگی ام
همان بن بست
که هیچ رهایم نمی کند
چرا نگاه هایت آنقدر غمگین است؟
چرا لبخندهایت آنقدر بی رنگ است؟
اما افسوس...
هیچ کس نبود. همیشه من بودم و من و تنهایی پر از خاطره
آری با تو هستم...
با تویی که از کنارم گذشتی...
و حتی یک بار هم نپرسیدی چرا چشم هایت همیشه بارانی است؟!
میشــه یه جمله
که میكوبن تو صورتــــت
"بهم گیر نـــــــده، حوصله ندارم ".......!
Power By:
LoxBlog.Com |